کسانی که من را می‌شناسند، می‌دانند که خیلی دیر عصبانی می‌شوم اما اگر در این چند سال چند روز را بخواهم انتخاب کنم که خیلی سخت عصبانیت و ناراحتی خود را کنترل کرده‌ام بی‌شک یکی از آنها روز دفاع از پروپوزال رساله بود. به طور کلی ما باید دو بار از پروپوزال خود دفاع کنیم یکبار در گروه خودمان یعنی جایی که اساتید خودمان حضور دارند و یکبار هم در جلسه تحصیلات تکمیلی جایی که رئیس، معاونین و مدیران دانشکده حضور دارند.

داستان این بود از دو هفته پیش یکی از اساتید دانشکده که از دوستان خوبم است من را کنار کشید و گفت که چون فلانی استادت هست بر سر مشکلات گذشته‌ای که با آن استاد دارند دفاع تو را نشانه گرفته‌اند و آنجا می‌خواهند به نوعی تسویه حساب کنند.

به او گفتم مشکلی نیست و من کارم را انجام می‌دهم. شب دفاعم استادم تماس گرفت و مسائل و مشکلاتی را مطرح کرد. به او گفتم ما با کسی دعوایی نداریم، فردا می‌آییم و کارمان را انجام می‌دهیم. دقایقی قبل از دفاع بود که یکی از اساتید به استاد هم‌جناح خود به کنایه گفت می‌دانی که استاد ایشان کیست. من هم با لبخندی به گفتگوی آن دو فرد نگاه می‌کردم.

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها