همه ما شاید در بخشی از زندگی خود از رفتار و هزینه بالای محصول یا خدماتی نالیده‌ایم. برخی اوقات این موضوع شکل چرخه به خود می‌گیرد. چرخه‌ای که شاید نام آن خالی کردن جیب مردم باشد.

یک صنف به نفع خود قیمت‌ها را بالا می‌برد. صنف دیگری با توجه به قیمت افزایش یافته آن صنف، به خود اجازه بالا بردن قیمت در صنف خود را می‌دهد. در جواب چرا اینقدر گران شده است پاسخ می‌گیریم چونکه فلان چیز بالا رفته است. یکی از دوستان کارمندم می‌گفت در این شرایط، ما کارمندان چکار کنیم. ما که جنسی نداریم تا قیمتش را بالا ببریم. با وجود این وضع، بسیاری از کارمندان برای متعادل کردن هزینه‌ها  از جاهایی که می‌توانند و دسترسی دارند بیشتر برمی‌دارند.

دوست دیگری دارم که دستی بر آشپزی دارد. در مکانی برای مردم غذا درست می‌کند و دستپخت بدی هم ندارد. مدتی پیش با هم همکلام شده بودیم. از سختی‌های کارش پرسیدم و اوضاع و احوال  کارش را جویا شدم. کمی از چگونگی کارش گفت و در میانه صحبت گفت شعار من این است که ما آمده‌ایم جیب مردم را خالی کنیم، نیامده‌ایم شکم مردم را سیر کنیم.

دوست دیگری دارم که در سازمان نیمه دولتی کار می‌کند. همیشه در لابلای صحبت‌هایمان می‌نالد که مافوق‌های ما خوب می‌برند بعد برای دادن چندرغازی به ما استرس و عذاب می‌دهند. او از این اوضاع به شدت ناراحت است اما در پایان حرف‌هایش همیشه یک چیز می‌گوید:  بگذار زمان من برسد من هم خوب خواهم برد!!!

انگار چرخه‌ای واقعا وجود دارد، چرخه‌ای که کوتاه بودن افق تحلیل و نبود تفکر سیستمی را به ما گوشزد می‌کند. داستان اثر کبری را احتمالا شنیده‌اید. سال‌ها پیش وقتی هند مستعمره‌ انگلیسی‌ها بود، تعداد مارهای کبری در سطح شهر دهلی زیاد شده بود و این یک خطر جدی محسوب می‌شد. دولت احساس کرد به تنهایی نمی‌تواند از عهده‌ مدیریت این وضعیت بر بیاید. به همین دلیل تصمیم گرفته شد که شهروندان به مشارکت دعوت شوند. برای هر مار مرده‌ای که تحویل می‌شد، جایزه‌ای نقدی در نظر گرفته شد. این استراتژی ابتدا بسیار موفقیت‌آمیز بود و مارهای مرده‌ زیادی تحویل شد. به نظر می‌آمد که در طول زمان باید تعداد مارهای مرده کم و کمتر می‌شد. اما با کمال تعجب دیده شد که تعداد مارهای مرده تحویلی هر روز در حال افزایش است!

احتمالاً می‌توانید دلیلش را حدس بزنید. مردم احساس کردند این کار درآمد خوبی دارد و بسیاری از آن‌ها به پرورش مارهای کبرا پرداختند تا درآمد خوبی به دست بیاورند. ماجرا در همین جا تمام نشد. دولت اعلام کرد که دیگر برای مارهای کبرای مرده جایزه نمی‌دهد! حالا مردم که می‌دیدند این کسب و کار دیگر رونق ندارد،‌ مارهای خود را در گوشه‌ و کنار شهر رها کردند. هر کس مارهای خود را به دورترین نقطه از خانه‌اش می‌برد و رها می‌کرد و می‌توانید حدس بزنید که همان زمان که یک نفر در سمت دیگر شهر، مارهایش را رها می‌کرد، کسی هم بود که از آن سمت شهر به این طرف آمده بود تا مارهای خود را رها کند!

اولین موضوعی که در نقد رفتارهای بالا به وجود آمده است، بحث پایداری است. بله! می‌توان از اموال بیت المال بیشتر برداشت. می‌توان محصولاتمان را با گرانی و بی انصافی بفروشیم. می‌توان دیگران را فریب داد و دروغ گفت. می‌توان محیط زیست را آلوده کرد.  اما آیا این سیستم پایدار است؟ چند ده سال یا چند قرن بعد این روند زندگی و رفتاری، فرزندان ما را به کجا خواهد رساند.

خالی کردن جیب مردم


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها